استاتوسکده وغمگین سرای من

بہ نام کسے کہ پاکتر از شبنم بہار است~بہ ﺳﻼمتے ﺍﻭنے کہ ﺭﻓﺘﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﻡﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺵ رمز گوشیمہ

از مسیر زندگیه تو اگه پنهونم اگه ضاهرا میخندم 
از درون داغونم 
اگ روزگار من با گریه هم رنگ شده اینادرد نیست

فقط دلم برات تنگ شده 
اگ جای خالیتو با عکسامون پر میکنم 
اگ هر لحظه کنارم تورو تصور میکنم 
اگ بینه دلو عقلم خیلی وقته جنگ شده

اینا درد نیست

فقط دلم برات تنگ شده

____________________________________
شقایق

دلم مثل دلت خونه شقایق
چشام دریای بارونه شقایق
مثل مردن میمونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه 
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

دویدیم و دویدیم و دویدیم
به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمومه عاشقایی
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

ایستیرم کی من یازام قلم سوسور ورق کسیر اللریمی
سنین بو پیستیغینین آغرر رغی سومورور قلمنن جوهری
آدوی یازمر قلم نیفرتیله کاغاذی جرر
بیر سطیر باشا یتیرمیرم گابار ادیر اللریمی
هرگجه یاتاندا من من سنه دوهار منه نیفرت ادیر اوچور باشما اولمورم من
داها نقدر دوزوم من یا گل آل بوجانی یا چخ یوخولارمننان راحات بیتیریم گوجا دونیانی
هرگجه سنین شکیللرین آلر منی منن ورقلیرم آلبومو دوشور یادم سوزلین
او گوزلرین باشگاسن سویر ایندی
داها سوزوم یوخ او گوزه    یالانچی چخدی گوزل
قلبیم نقدر دوزه سنین آغلنا بو هجرانا   بسدیر بو قدر پیسدیک سنی من نجه باغشلایم
نجه سنین دوداخلارن باشگاسنن دوداخلارنی ایسلاتماغا دوزسون اورک

منی دلی ادیب نیفرت اوزان منن قالما بوردا
ایندی آغلم باشی باشم بدنی هی اینجدیر بیربیرینی
نیفرت نیفرتیم آرتر سنه آما دلی من اولورام   آما دلی من اولورام
منی دلی ادیب نیفرت اوزان منن قالما بوردا
ایندی آغلم باشی باشم بدنی هی اینجدیر بیربیرینی
نیفرت نیفرتیم آرتر سنه آما دلی من اولورام    آما دلی من اولورام

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

دلم بیقراره،صدام لرزه داره
نگات توی چشمام چقدر بیقراره

لبت آروم آروم در گوش من گفت:

«که قلبم دیگه دوستت نداره

همش قصه بوده که عاشقترینم
تو مال منی،من برا تو میمیرم

میخواست با تو باشه توروزای تاریک
حقیقت نبودش بپات می نشینم»

بکش حقته دل ،بمیری به پاشم
عجب ساده ای دل،تو دادی به بادم

همه غصه هاشو خریدی برا من
حالا رفت و موندیم دوباره تو ومن

گناه از تو بودش چقدر ساده بودی
دروغش رو دیدی چقدر غصه خوردی

ولی بردی از یاد به یک خنده بازم
نشستی به پای دروغ های بعدی

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

میگن برای عاشق جهنمم بهشته   براش فقط جدایی تقدیر و سرنوشته

آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره   شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره

مرا اینگونه باور کن ، کمی تنها کمی بی  کس  کمی از یادها رفته ، خدا هم ترک ما کرده

نمیدونم که چجوری فکر کنم تو رو ندارم     آخه تو سنگ صبوری ، چجوری دووم بیارم ؟
واسه من سخته جداییت ، بی تو دنیایی ندارم    زندگیم تیره و تاره ، بی تو فردایی ندارم

آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه

 ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه

 ، و من سوختم چه عاشقانه ،

____________________________________________________________________

عجب داغِ تنم بی تو، میگن تب دارم انگاری

همین دیشب، پزشکم گفت: زیادی استرس داری

یقین دارم تو می دونی ، چه حالی دارم این روزها

مثه امروزی که بی تو ، مبدل میشه به فردا

گلوم دردِ بدی داره ، دارم انگار خفه میشم

تو هم نیستی که تو این حال ، بشینی لحظه ای پیشم

بدور از چشم تو چشمام ، مرتب خیسه بارونه

چقدر خستم از این روزها از این تقدیر وارونه

دلم میخواست می فهمیدم که مثل من تو دلتنگی؟!

مثه من خسته و تنها، تو هم داغون از این جنگی؟!
بمیرم من، چرا پاهات ، مثه من داره میلرزه

میگی لعنت به این دنیا ، که یک ارزن نمی ارزه

همه درد و بلای تو ، برای من ، گلِ نازم

نگو دیگه دارم بی تو ، همه دنیامو می بازم

آره مجبور بودیم ما ، بزار دنیا خوشش باشه

همین دنیا که هرلحظه ، داره عشقی رو می پاشه

اگرچه حالِ من خوش نیست ، مثه جون کندنِ اما

دلو خوش کرده ام با این ، که تو سهمِ منی تنها

داری میری ، دارم میرم ، داریم دق می کنیم با هم

دیگه حتی نمیشه زد ، دل خون رو به دریا هم

من امشب تشنه مرگم ، نمی خوام صبحِ فردا شه

دیگه هیچ کس نمیتونه ، مثه تو ، تو دلم جاشه

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

http://axgig.com/images/46878626518885510264.jpg

یه سوال می تونی

بپرسی ومن همین جاقول

میدم راستشرو بگم!!!

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻫﻤﺪﻡ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﮐﺮﺩﻣﺮﺍ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﺮﺩﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ شدﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺪﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺭﻭﯾﺎﯾﺶ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖﻫﺮ ﺷﺒﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻓﺮﺩﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ‌ ﺍﻡ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

توي قلبت جايي واسم نيست نمي گم كسي رو داري
اما ديگه باورم شد كه مي خواي تنهام بذاري
ديگه دستاتو ندارم ديگه چشمات مال من نيست
آن نگاه جستجو گر اين روزا دنبال من نيست

نمي گم داري مي گردي دنبال يه عشق تازه
اما كوله بارو بستي در به روي كوچه بازه
تو ميري من نمي دونم كه گناه من چي بوده
اما هر دليلي باشه واسه رفتن تو زوده

چي بگم من از درونم تو همه چي رو مي دوني
همه حيرتم از اينه چرا پيشم نمي موني
من هنوزم نمي دونم تو مسافر كجايي
نمي دونم كجا ميري توي قرن بي وفايي

         ____________________________________________

             نمیخوام              

نمیخوام دیگه دستاتو      برو من لایقت نیستم
به تو محتاجم اما نه       دیگه من عاشقت نیستم
نمیخوام شعله ی عشقو    به دستای تو بسپارم
عزیزم خیلی وقته من     از این احساس بیزارم
خودم باید خودم باشم    همونی که تورو ساخته
همونی که تورو فهمید     همون که من رو نشناخته
به من رویا رو معنا کن    که کابوس تو در راهه
دلی که سربه زیرت بود  توو آغوش تو گمراهه
نمیخوام دیگه عشقت رو   من از احساس تو سیرم
دیگه برای آزادی           واسه چشمات نمی میرم
بچرخون چرخ گردون و      آهای لیلا ی دلمرده
همه دنیا به اسم تو        که مجنونت زمین خورده
منو اهلیه ظلمت کن       که خورشیدت سرابم شد
شکوه گمشدن در تو       مهیای عذابم شد
شب و لبریز مشعل کن     که فانوس تو روشن نیست
همیشه خنجر نفرین         پناهش سینه ی من نیست

____________________________________

آخرراه

هر جا باشي به خدا مي سپارم
فكر من نباش ديگه آخر راهم
توي لحظه هاي من وقتي كه تنهام
من و غصه حرفا داريم آخه با هم

منتي بر تو ندارم چون كه اين نياز من بود
واسه با تو بودن من, آخرين تلاش من بود

شده از خودت بپرسي كه به من چي مي گذره
حسي دارم توي قلبم تو رو فرياد مي زنه
اين روزا زمزمه عاشقي رو گوشم زياد مي شنوه
وقتي محتاج محبتي كسي يادي ازت نمي بره

يادته....
آخرين جمله كه گفتم از خدا مي خواستم خوشبخت بشي
من و از سرت بدر كن لا اقل تو زندگيت با يكي خوشبخت بشي

 

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

بذار خلوت کنم امشه با عکسی که ازت دارم 
به جای شونه ی گرمت الان تکیه به دیوارم 
به جز آرامش دستات هیچ حسی رو نمی شناسم
اگه حرفام پر از یاسه بذارش پای احساسم
از الان جای خالیتو باید با غصه ها پر کزد 
چطوری ممکنه آخه منو بی تو تصور کرد؟
نپرس از حال و روزم که نفسهامم پر از آهه
جسارت می کنم اما تو رفتی سمت بی راهه
نپرس از حال و روزم که همش مایوس و دلخونم
حالم خیلی پریشونه تظاهر می کنم خوبم
می دونم که دلت واسم یه ذره هم نمی سوزه
چقدر تنهام بدون تو تازه این اولین روزه

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

مرتضی جان خدانگهدار

مگه میشه باشی و تنها بمونم *** محاله بذاری محاله بتونم

مرتضی پاشایی هنرمند ارزشمند کشورمون امروز 23 آبان 1393 حدود ساعت 10:30 صبح در قلب همگان و تاریخ هنر جاودانه شد.

برای آرامش روحش دعا کنید.

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

تو مث بارون عشقي روي تنهايي شاعر
تو همون آبي آه رسمه بريزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمي توي يك قاب شكسته
مث پرواز واسه قلبي آه يكي بالاشو بسته
چشمه ي چشماي نازت مث اشك من زلاله
مث زندگي رو ابرا بودنت با من محاله
تو يه عمر مي درخشي تو يه قاب عكس خالي
اما من چشمام رو دوختم به گلاي سرخ قالي
تو مث بادبادك من آه يه روز رفت پيش ابرا
بي خبر رفتي و خواستي بمونم تنهاي تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطاي عجيبي
مث شاگرداي اول آمي مغرور و نجيبي
دل تو يه آسمونه دل تنگ من زميني
مي دونم عوض نمي شي تو خودت گفتي هميني
بيا مثل اون آسي شو آه يه شب قصد سفر آرد
ديد يارش داره ميميره موند ش و صرف نظر آرد

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت8:35توسط مصیب پورکهنوجی | |

بیا تکرار کنیم این "عشق ممنوعه" را ...

آری ..." من" و "تو" دور از چشم همه

معجزه ای میکنیم به نام " ما "

"ما " میتوانیم !!! شک نکن ...

بگذار حتی کودک درونمان هم نفهمد ...

هیچ کس نمیداند که من و تو با هم میسازیم

و بی هم فرو میریزیم ...

خط چینِ فاصله ها را پر میکنیم

به امید فردایی پر از وصل ...

پر از من ...

پر از تو...

پر از عشق...

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت7:25توسط مصیب پورکهنوجی | |

اشتباه نکن!

نه زیبایی تو 

نه محبوبیتِ تو 

مرا مجذوب خود نکرد

تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی

من عاشقت شدم ...

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت7:25توسط مصیب پورکهنوجی | |

 

اگر کسی  با تمام مشکلات و دیوانه بازی هایت  ترا بیشتر از خودش دوست داشت
 
 اگر با چرخش مردمکان چشمت یا طرز صدایت از هزاران کیلومتر راه دور
 
  متوجه شدکه هوای دلت ابری است یا آفتابی
 
اگر از اشتباهات خودت برایش حرف زدی و او  با آرامش به تو گف...ت
 
فدای سرت آدمیزاد است دیگر گاهی اشتباه میکند
 
اگر اشتباهات تو  را با شتاب پنهان چشم  خودش پاک کرد و ورقت زد
 
  که مبادا از نمره بیستش کم شوی
 
اگر  لج بازی ها و قهرهای بی دلیلت را مصلحت عشقش دانست
 
 اگر بدون جبران محبتهایش به تو محبت کرد و عشق ورزید
 
 اگر با دست بسته اش پُر غرور از یک دانه گندمش به تو گندمزار بخشید
 
 اگر با بغض تو پنهان گریست و با تبسمت بلند خندید
 
 اگر هزار بهانه بدستش که با تو حداقل به ظاهر قهر کند و قهر نکرد
 
  اگر خشم تورا از تو تفریق و خوبی ترا جمع و عشق ترا ضربدر هزارکرد

 اگر با حوصله ترا نوشت و تو او را بی حوصله خواندی

 

 و با تمام این اگرها اگر هر روز دل نگران بخاطر خوبی هایش  از تو عُذر خواهی کرد
 
 او  احمق نیست او یک انسان ساده  است
 
 که خدا برای امتحان لیاقتت برای تو فرستاده است
 

"نسرین بهجتی"

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت7:25توسط مصیب پورکهنوجی | |

می آید، می ماند
تا آخرش برای همیشه
بند بند وجودت او می شود
آغشته عطر بودنش می شوی
فضای بودنت مملو از بودنش میشود
صدایش آرامت میکند و دوریش دلتنگ
"بانوی من" خطابت میکند
"مرد رویاهایت "میشود
می شوی آرام جانش
می شود دار وندارت
خدا رو شکر می کنی برای بودنش

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت7:25توسط مصیب پورکهنوجی | |

بعضی وقتا کسی تو زندگیت هست که اصلا لازم نیست تو آغوشت بگیره ، فقط با نگاه گرمش بدون حتی گرفتن دستات میتونه قلبتو بوسه بارون کنه !!!

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

بعضی وقتا کسی تو زندگیت هست که اصلا لازم نیست تو آغوشت بگیره ، فقط با نگاه گرمش بدون حتی گرفتن دستات میتونه قلبتو بوسه بارون کنه !!!

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

ما تصمیم گرفتیم عید امسال جلو مهمونا فقط تخمه بزاریم و به هر مهمونی که به تخمه ها دست نزنه یه دونه پسته جایزه بدیم انشاء الله شما برنده جایزه ما باشید پیشاپیش سال نو مبارک !

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

بچه ها حواستون باشه تو این چند روز ممکنه یه اس ام اس از دوستتون بیاد که : “سلام داداش شرمنده من جایی گیر کردم میتونی ی شارژ واسم بفرستی؟” چون بعد این که شارژ رو فرستادی یه اس دیگه میاد: ” پیشاپیش عیدت مبارک بابت عیدی که بهم دادی ممنون.” سو استفاده نکنین فقط :D

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس از جدول کنار خیابون رفت بالا نزدیک بود که چپ کنه اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن من رو تا سر حد مرگ ترسوندی! مسافر عذرخواهی کرد و گفت: من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

میخوام هفت سین عید رو با یاد تو بچینم سبزه را با یاد روی سبزه ات سمنو به یاد شیرینی لبخندت سایه دانه به رنگ چشم هایت سرکه با یاد ترشی مهربانیت سیب با یاد تردیه گونه هایت سکه با یاد درخشش قلبت سیر با یاد تندی کلامت با همه خوبی ها و بدی ها یت دوستت دارم . . . فرستنده : ندا از جیرفت

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش فرستنده: مریم از دزفول

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

دوقدم مانده به خنديدن برگ. يك نفس مانده به ذوق گل سرخ. چشم درچشم بهاري ديگر.... تحفه اي ندارم كه كنم هديه تان. يك سبدعاطفه دارم همه ارزانيتان... نوروز مبارك فرستنده:آرام از بندرعباس

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

+نوشته شده در 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت6:15توسط مصیب پورکهنوجی | |

 

زندگي بافتن يك قاليست 
نه همان نقش و نگاري كه خودت ميخواهي 
نقشه را اوست كه تعيين كرده 
تو در اين بين فقط ميبافي
 نقشه را خوب ببين 
نكند آخر كار قالي زندگي ات را نخرند!!!

 

 
 

+نوشته شده در یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:زندگی,ساعت11:47توسط مصیب پورکهنوجی | |

تو شاهکار خالقی،
تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش،
زیبا و زشتش پای توست،
تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی،
از نو دوباره رسم کن،
تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید،
پرواز کن تا آرزو،
زنجیر را باور نکن
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:قلب,مصیب,ساعت11:44توسط مصیب پورکهنوجی | |

لابلای خاطراتم که پر از گریه و خنده است
هنوزم جای تو خالی‌ هنوزم تلخ و کشنده است
 
مثل یک عکس قدیمی‌ که همیشه رو به رو مه‌
 
مثل یک بغض که انگار تا ابد توی گلومه
 
شونه به شونه ی هم تو خلوت این شب
 
با هم قدم می‌زنیم
 
با این ترانه می‌خوام
 
دوباره زنده بشه
 
خاطره‌های قدیم خاطره‌های قدیم
 
کسی‌ جا تو نگرفته کسی‌ جا تو نمیگیره
 
که دل‌ خونه خرابم پیش چشم‌های تو گیره
 
شب‌ها چشم هامو میبندم خواب چشم هاتو ببینم
 
تو خیابون‌های این شهر خودم رو با تو ببینم
 

 

+نوشته شده در یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:خاطرات,ساعت11:28توسط مصیب پورکهنوجی | |