مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس
از جدول کنار خیابون رفت بالا
نزدیک بود که چپ کنه
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد
سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد
و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن
من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت:
من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه
راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه
رانندهی تاکسی دارم کار میکنم
آخه من ۲۵ سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!
نظرات شما عزیزان:
|
About
باسلام خدمت وبلاگ دوستان گل مصیب پورکهنوجی برنامه نویس و مدیر وبلاگ هستم21ساله از جنوب شرق شهرستان باصفای کهنوج یه وبلاک طراحی کردم خیلی کوتاه وبا مطالبهای مفید تقدیم میکنم ب شکسته دلان واقعی. دوستان اگه مطلب خاصی محد نظرتون بود بهم اسمس کنید تا با نام خودتان در وبلاک بازسازی کنم)با تشکر نظر یادتون نره(09014358786
Home
|